رفیق راه دل سر به راه خود کردیم...
ز عجز تکیه به دیوار آه خود کردیم
شکسته حالی خود را پناه خود کردیم
به روی هر چه گشودیم چشم ،غیراز دوست
به جان او که ستم بر نگاه خود کردیم
ز نور عاریت ماه چشم پوشیدیم
نگاهبانی شام سیاه خود کردیم
ز دوستان موافق سفر شود کوتاه
رفیق راه دل سر به راه خود کردیم
دوباره بر سر پیمان شدیم ای ساقی!
تو را به توبه شکستن گواه خود کردیم
اگر به خاک فشاندیم خون مینا را
دو چشم مست تو را عذرخواه خود کردیم
ز صبح پرده در افتاد بخیه بر رخ کار
نهان به پرده ی شب گر گناه خود کردیم
ز کار عشق مکش دست و پند گیر از ما
که عمر در سر این اشتباه خود کردیم
محمد قهرمان
برچسب : محمدقهرمان1, نویسنده : دکتر مرتضی احمدی sheremoaser بازدید : 246
پای غریبی داده ام هر آشنایم را...
با رفتن خود سُست کردی دست و پایم را
این دستمزدم بود؟...کم دادی بهایم را
من بی تو از دریا چگونه رد شوم بانو
من با چه رو دریا بیندازم عصایم را
آنقدر با مویت تیمم کرده ام دیگر
از یاد بردم دین که نه حتی خدایم را
با آشنایانم غریبم با غریبان دوست
پای غریبی داده ام هر آشنایم را
زیبایی تو باعث خود باوری می شد
بعد از تو پنهان کرده ام آیینه هایم را
برچسب : علی حبیب نژاد, نویسنده : دکتر مرتضی احمدی sheremoaser بازدید : 228
غزل با ماست....
چه حالی می کند درویش چشمان سحر خیزت
تو مولانای ما خواهی شد و ما شمس تبریزت
چه منعی دارد این افسانه در بازار دلجویان
چه افسوسی برانگیزد لبان مست پرهیزت
چه دف هایی که می آشوبی از تکرار دستانت
چه ساغر ها که سرشارند از گلبانگ لبریزت
غزل با ماست، با آیات منثور خراسانی
فدای سوره های نثر ما شطح غزل خیزت
اگر نیلوفری از نغمه های بی لبت می رُست
چه ها می شد! چه ها؟ وقف کرامات دل انگیزت....
محمد رمضانی فرخانی
برچسب : محمد رمضانی فرخانی1, نویسنده : دکتر مرتضی احمدی sheremoaser بازدید : 245
پیش از آنی كه به یك شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد
بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان
نه شنیدی و مباد آنكه ببینی روزی
ماتمی را كه به جان داشتم از ماتمشان
زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند
تو نبودی كه به حرفی بزنی مرهمشان
این غزلها همه جانپاره دنیای منند
لیك با این همه از بهر تو می خواهمشان
گر ندارند زبانی كه تو را شاد كنند
بی صدا باد دگر زمزمه ی مبهمشان
شكر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود
كه دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان
محمد علی بهمنی
برچسب : محمد علی بهمنی1, نویسنده : دکتر مرتضی احمدی sheremoaser بازدید : 196